صفحه 1 از 2 12
نمایش نتایج: از 1 به 50 از 70

موضوع: ناکامی در عشق

5907
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    ناکامی در عشق

    خیلی داغونم. میخوام همه چی زندگیمو اینجا بگم تا شما کمکم کنید بفهمم باید چیکار کنم. من یه پسر خیلی جذابم از نظر ظاهری خیلی شاخم (هم صورتم خوبه هم هیکلم عالیه هم لباسای خوب می پوشم هم ماشین خوب سوار میشم) با وجودی که اطرافمم همیشه پر از دختر بوده اما همه اینا باعث نشد بخوام کثیف بازی دربیارم و سواستفاده کنم. یعنی چطوری بگم ترجیح میدادم خودارضایی کنم اما آینده دختر مردمو تباه نکنم. این موضوع چند سالی ادامه داشت. البته اون موقع که شرایط ازدواجو نداشتم هنوز دانشجو بودم اما بعدم که شرایطشو پیدا کردم واسه ازدواج سخت گیر بودم و به ازدواج به چشم یه مسئله عمری نگاه می کنم واسه تا آخر عمر. همون چند سال پیش دورادور با یه دختری آشنا شدم فوق العاده زیبا(زیبا که میگم منظورم از این مصنوعیای عملی نیستا، زیبایی واقعی) باهوش مثل خودم تحصیل کرده از نظر خانواده هم وضع باباش خیلی عالی اما خب همونطور که گفتم اون موقع اصلا شرایط اینکه یه زندگی ایده آل اونجوری که خودم میخوامو تشکیل بدم نداشتم چند بار بهش گفتم بیا تمومش کنیم که توام اینهمه برات خواستگار میاد آیندتو از دست ندی اما قبول نمی کرد اونم خیلی دوستم داشت میگفت نیازی به پول نداریم پدرم حمایتمون می کنه اما من زیر بار نمیرفتم اول زندگی جلوی باباش کم بیارم. تهدید کرد اگه بری خودمو میکشم چون حاضر نیستم با کسی جز تو باشم. اینم بگم رابطمون ناخواسته یه بار خیلی نزدیک شد. اونم همش سر معصومیتش بود که مجبورش کردم بیاد گفتم اگه توام عاشقم باشی ازم نمیترسی اونم اومد و باهام به مرز بی لباسی رسید اما وجدانم قبول نکرد باهاش کاری بکنم با اینکه خیلی میپرستیدمش فقط به بوسیدن و نوازش کردن اکتفا کردم وقتی تو بغلم میلرزید میگفت تو تنها کسی هستی که ... و می دونستم که راست می گه. ولی بعد از اون کاملا پشیمون شدم و از کارم توبه کردم اما دیگه دیر شده بود دختر مردم وابسته شده بود. نمی تونستم باهاش ازدواج کنم میدونستم لیاقتش بیشتر از ایناست واسه همین رابطمو باهاش خیلی کم کردم حتی خطمو عوض کردم و یه مدت گم و گور شدم.
    بعد از این دوباره همون آدم سابق شدم. با خودم عهد کردم دیگه تا موقع ازدواج با کسی نباشم اما سرنوشت برام یه بازی دیگه رقم زد یه دختری رو سر راهم قرار داد. زیباییش معمولی بود. قدشم کوتاه. کوچولو. ریزه میزه. اما انگار معجزه شده بود! انگار تا قبل شناختنش فقط معنی 20% زندگیو فهمیده بودم اما با اون بال درآورده بودم. رو ابرا پرواز می کردم. همه ی حرفای همو میفهمیدیمو با هم اصلا نیازی نبود چیزیو توضیح بدیم چون طرز فکر همو درک می کردیم. از وقت گذروندن باهاش سیر نمیشدم. باهم شاد بودیم. با هم رو ابرا بودیم. با اینکه اوایل جوری آشنا شده بودیم که رودرباستی داشتیم اما از همه جا شنیده بودم که اونم نسبت به من همین حسو داره و تو زندگیش انگار معجزه شده. همه چی باهاش قشنگ بود. از بودنش، از این ور اون ور بردنش، از خرج کردن براش کیف می کردم، لذت می بردم. از حسودی کردنش به دخترای دوروبرم قند تو دلم آب میشد. همونی بود که همیشه می خواستم. اینم بگم که از نظر جسمی هم کشش فوق العاده ای بهش داشتم اما اونقدر برام پاک و معصوم پرستیدنی بود که جرات این کارو نداشتم. از گرفتن دستش انگار دنیا رو بهم میدادن. تا اینکه یه شب توی پارک نشسته بودیم داشت از عشق قبلیش برام حرف میزد و گریه می کرد(آخه من هنوز اونموقع بهش نگفتم بودم عاشقشم و هنوز دوتا دوست معمولی بودیم و رودرباستی داشتیم) وسط گریه هاش خیلی دلم میخواست برای آروم کردنش بغلش کنم وببوسمش اما به خودم این اجازه رو نمیدادم(می ترسیدم بهش بر بخوره و شوکه بشه و برای همیشه از دستش بدم) همین حین یهویی به سمتم چرخید و با دو تا دستای کوچولوش دو طرف صورتمو گرفت و چشماشو بست و صورتشو جلوی صورتم نگه داشت.
    خیلی طولانی شد انگار، خلاصه کنم تو اون موقع دانشجویی و بی پولی که هنوز از نظر مالی و شغلی به تثبیت نرسیده بودم اومد باهام همخونه شد. برای من اما مثل این بود که زندگی مشترکمو باهاش شروع کرده بودم، صادقانه و از صمیم قلب دوستش داشتم و میخواستم تا آخر عمر باهاش بمونم، انگیزه ی زندگیم هزار برابر شده بود خیلی بیشتر کار می کردم و تو فکر این بودم که زودتر کار و بارمو اوکی کنم که برم خواستگاریش و عروسی بگیریم. زندگیمون به همون قشنگی ادامه داشت. اونم دانشجو بود. 24 ساعت با هم بودیم. کلی مسافرت، کلی جاهای تفریحی کلی با اکیپای دوستامون. هردومون کاملا به هم حس زن و شوهرو داشتیم و همه همیشه با هم میدیدنمون. تفریحامون سر کار رفتنامون امتحانامون همه چیمون باهم بود و از زندگیمون راضی بودیم. دیگه از همه غیر اون بریده بودم خیلی کم به خانواده هامون سر میزدیم، دیگه هیییچ دختری تو زندگیم نبود(اینم بگم اطرافم خیلی دختر هست، دکترای عمران هستم و هم تدریس دانشگاه دارم هم با دوستم یه شرکت داریم) اصلا غیر از اون هیشکیو نمیدیدم. اونم خیلی به من وابسته شده بود و اگه حتی یه روز مجبور میشدم برم جایی کلی تنها میموند و غصه می خورد و 100 بار بهم زنگ میزد. همه تلاشم این بود که زودتر پول جمع کنم و عروسی رو بگیریم، بهش نگفته بودم که سوپرایز بشه اما به خودم قول داده بودم که برای ماشین عروس پورشه بگیرم که جلوی فامیلاش سربلند بشه(شوهرهای دختر عموهاش خیلی پولدارن) واسه همین شبا که از سر کار برمیگشتم معمولا خسته بودم و زیاد حوصله نداشتم در حالیکه اون کلی بیکار و تنها مونده بود و کلی منتظر من شده بود که بیام و شیطونی کنه اما من زود خوابم میبرد. کم کم شروع کرده بود بهانه گرفتن که تو دیگه منو دوست نداری و ازم خسته شدی و ... در حالیکه من همه ی زندگیم اون بود همه آرامشم اون بود، اینم بگم خیلی خیلی دختر عالی و مناسبی بود کدبانو ، مهربون، بساز، غرنزن، با توجه با تمام ویژگی های زنانه و خواستنی. مث پروانه دورم میچرخید. از همون موقع کم کم رابطمون انگار داشت سرد میشد. دعواهامون شروع شد، بهونه گیر شده بودم، دیگه حوصله زیادی ناز کردنا، دیر حاضر شدنا، کلی حرف زدناو، گیج بازی های دخترونشو نداشتم. بیرون رفتنامون خیلی کم شده بود و تقریبا هربار هم یه دعوایی بینمون میشد واسه همین دیگه انگیزه ای واسه بیرون رفتن نداشتیم. اما من ته دلم کاملا به این قرص بود که اون زنمه و این دعواها بین زن و شوهر عادیه. کاملا روش حساب میکردم و مطمئن بودم ازش که جز من کسیو نداره. تو همین موقع ها بود که یه روز یکی از رفیقامو دیدم که منو از زمان نسیم(اون دختر اولی) میشناخت، حالشو ازم پرسید گفتم تموم شده و ... گفت اصلا باورم نمیشه! چونکه اون تنها دختری بود که تورو صادقانه و از ته دل دوست داشت برخلاف دخترای دیگه که همه واسه مسائل دیگه دنبالت بودن. گفت واقعا تو صداقت عشق نسیم هیچ شکی نداشتم و خیلی معصوم ایده آل بود، چند نفرو بهم گفت که فلانی و فلانی و.... یادته؟ همه دنبالش بودن و میخواستنش اما اون محلشون نمیداد فقط تورو میدید و تورو میخواست. خلاصه این حرفا باعث شد کاری رو که نباید بکنم کردم، دوباره بهش زنگ زدم و داغ اون عشق قدیمیو تازه کردم. با یکی آشنا شده بود که دوستش نداشت. اونم بهم گفت که منم همیشه به تو فکر می کنم و ونمیتونم هرگز کسیو جز تو تو زندگیم راه بدم. بهش نگفتم که با کسی هستم اما دوباره همه ی اون احساسای قدیمی با دیدنش زنده شد. خیلی خیلی زیباتر و خواستنی تر شده بود، باهوش بودنش، نکته سنج بودن و همه چی تموم بودنش مثل یه تیغ جیگرمو خراش میداد همش تو ذهنم مقایسه بود و مقایسه! اصلا باورم نمیشد که چطور از همچین دختری گذشتم؟ بهش گفتم منم همیشه عاشقت بودم و بهت فکر می کردم. کاملا حرفامو باور کردو خودمم انگار باورم شده بود. خلاصه کنم رابطه ما بازم شروع شد. از اینکه میدید کارو بارم رو غلطک افتاده و وضعم خوب شده بهم اعتماد کرد و فکر میکرد ایندفعه دیگه قصدم ازدواجه. خودم اما پیش وجدانم میدونستم که متاهلم(البته عقد رسمی در کار نبود اما مهتاب از نظرمن همسرم بود، تو خونم زندگی میکرد و تو همه زندگیم حضور داشت) نسیم بازم مثل قبل خیلی باهام خوب بود و کاملا بهم اعتماد داشت، خیلی جاها باهم میرفتیم و خیلی وقتا باهم حرف میزدیم(به بهانه ی کار مهتابو میپیچوندم) حتی شبا وقتی که مهتاب طفلک تو بغلم خوابش میبرد گوشیمو برمیداشتم و تا نزدیکای صبح با نسیم اس ام اس بازی میکردم(طوری که نسیمم اصلا شک نکرده بود که کسی تو زندگیمه و تنها نیستم) خیلی وقتا عذاب وجوان میگرفتم و به خودم فحش میدادم که چی از جون دختر مردم میخوای؟ چرا دست از سرش برنمداری؟ چرا نمیذاری بره پی زندگیش؟ اما خدایی حضور مهتاب فوق العاده بود، نمیتونستم ازش بگذرم، چند باری بهش گفتم که من لیاقت تورو ندارم، نمیتونم باهات ازدواج کنم برم دنبال زندگیت اونم البته باهام دعوا میکرد و وقتی میدید حرفمو پس نمیگیرم میگفت باشه خواستگار راه میدم، اما شبای خواستگاریش دیوونه میشدم، نمیتونستم ببینم کسی اونو داشته باشه، چند باری سر مهتاب با یکی دوتا از خواستگاراش دعوا کردم. تا اینکه نسیم فهمید که قصد ازدواج باهاشو ندارم و از وجود مهتاب با خبر شد و باهام دعوای بدی کرد و میگفت از چشمش افتادم اما همچنان دوستم داشت و امیدوار بود که با مهتاب بهم بزنم و با اون ازدواج کنم. کاملا بهم اعتماد داشت. چه شبایی که رفتم یواشکی دم خونشون بردمش هتل l، وای بر من، چه روزایی که مهتاب خونه نبود و آوردمش خونه، چه وعده هایی که بهش ندادم، چه قولایی که ندادم بهش، چقدر با قربون صدقه هام دلشو بردم. چه کارایی که باهاش نکردم. چقدر با هزینه های بالا و کادوهای گرون قیمت گولش زدم. تو این وقتا از نظر کاری هم تحت فشار زیادی بودم. دیگه خیلی کم به مهتاب توجه میکردم، برام مثل یکی از اسباب خونه شده بود که همیشه حضور داشت و تازه کلی شاکی بودم که چطوری بپیچونمش و حوصلشو نداشتم. کارم زیاد بود. تا اینکه یه شب اس ام اسی تو گوشیش دیدم که دنیا رو رو سرم خراب کرد. فهمیدم که آره، کثیفترین نارفیقی که تو اکیپمون داشتیم مخشو زده. پسری که فقط با پول و پارتی باباش به موقعیت رسیده بود و تو اطرافیانش دختری رو بی نسیب نذاشته بود. جالب اینکه خودشو عاشق و وفادار مهتاب نشون داده بود و مهتابم یک دل نه صد دل عاشقش شده بود. همه ی رفتارای مشکوک اخیر مهتاب مثل یه فیلم جلوی چشمام اومد، همه ی شب نخوابیدناش، همه ی قرمزی چشما و گریه کردناش، همه ی دیر اومدناش، دلیل همه رو یه جا فهمیدم.
    بهتره خلاصه کنم و نگم از دیوونه شدنم، از دعواهای وحشتناکی که داشتم، از همه ی سگ دوهایی که زدم تا برش گردونم و نشد، از همه تلاشی که کردم تا بهش بشناسونمش که اون کثیف به درد تو نمیخوره اما با توجهای زیادی و هزینه های بی حساب و با محبت و حرفای قشنگ چنان مخشو زده بود و عاشقش کرده بود که دیگه هیییچ کاری از دستم بر نیومد، دختر معصومی که همیشه مال من بود و همیشه سرشو رو شونه های میذاشت و میگفت جز تو هیچکیو تو دنیا ندارم و دلم به تو خوشه حالا تو جشمام زل میزد و میگفت ازت خسته شدم، فلانیو دوست دارم. بهم پیشنهاد ازدواج داده، داریم به قصد ازدواج همو میشناسیم. حساب کنید چه روانی ای شده بودم، قرص نبود که مشت مشت نخورم، دکتر نبود که نرفته باشم، افسردگی داغونم کرد، 15 کیلو وزن کم کردم، نه آب از گلوم پایین میرفت نه غذا، چقدر دنبالش رفتم که باهاش حرف بزنم، چقدر سر راهشون منتظر شدم تا حرفامو گوش بده اما انگار هییییچ فایده ای نداشت. دختری که مدت 3 سال تیکه ی گوشت و خون تنم میدونستم، کسی که زندگیمو باهاش نصف کرده بودم و آینده مو رو حساب بودنش ساخته بودم یه باری رفت و زندگیمو خالی و تاریک و بی روح گذاشت. حتی واقعا واقعا انگار با هم خوشبخت بودنو همین منو میسوزوند که جادوی مهتاب بود، مگه میشد مهتاب مردیو دوست داشته باشه و اون مرد خوشبخت ترین مرد دنیا نباشه؟ خوشبخت ترین مرد دنیا من احمق بودم وی از دستش دادم. همه ی لحظه های دیوونگیم یاد اشکای نسیم می افتادم و میدونستم دارم تاوان پس میدم. یاد نفرینی که لحظه ی آخر کرد.
    بالاخره به کمک دکترا و قرصای مختلف به خودم قبولوندم که مهتاب دیگه منو نمیخواد و باید فراموشش کنم، حدود یکسال از همه دوست و آشنا و فامیل بریدم تا فراموشش کنم. از همه دنیا متنفر شدم. رفتم تو غار تنهایی خودم و در غار با سنگ بستم. میتونم بگم بعد از یک سال هنوز هیچکدوم از حسام درست و حسابی بر نگشته، نه طعم میفهمم نه بو نه از موسیقی لذت میبرم نه از منظره های قشنگ. مث یه ربات شدم که میره سر کار و برمیگرده از همه مهمترم احساسات جنسیمه که کاملا نابود شده. دیدن هر دختر و پسری تو خیابون یا تو فیلم یا هرجا اعصابمو بهم میریزه، فوری ذهنمو منحرف میکنم که باز قرص لازم نشم. هنوزم زیر نظر روانشناسم.
    تقریبا تو یه عالم هپروت به سر میبردم و راضی بودم. تا اینکه چند روز پیش توی خیابون تصادفی یه دختری رو دیدم. یعنی راستش از چشماش شروع شد که کپی چشمای خاص نسیم بود. بعدش چشمم به بقیه جاهاش افتاد. پشت چراغ قرمز بودم و اون داشت رد میشد. یه مانتوی خیلی نازک با ساپورت پوشیده بود جوری که میشد طرح اندامشو حدس زد. هیکلش کوچولو و تراش خورده مثل مهتاب بود با صورتی به زیبایی نسیم. با هر قدمش موقع رد شدن از خیابون انگار قطره قطره اون احساسات مرده زنده میشدن، جادو شده بودم، بینهایت احساس کردم احتیاج دارم اون دختر مال من باشه. حتی از ماشین پیاده شدم که برم دنبالش اما اونطرف خیابون سوار تاکسی شد و رفت. گمش کردم اما احساسای مردمو زنده کرد از اون روز به بعد هرشب خوابشو میبینم، و اتفاقایی که نباید بیافته برام میافته. خیلی تو فشارم. شاید احمقانه باشه اما مدام بهش فکر می کنم. با توجه به اینکه بیش از یک ساله نه از نسیم و نه از مهتاب خبری ندارم به نظر شما باید چیکار کنم؟ چه راهی رو توی زندگیم در پیش بگیرم؟ انگار این یه سالو تو خواب بودم و حالا از تو غار اومدم بیرون، هیچ برنامه ای برای زندگیم ندارم و سردرگمم.

  2. 5 کاربران زیر از drcivil بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15277
    نوشته ها
    1,816
    تشکـر
    345
    تشکر شده 2,644 بار در 1,053 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    سلام..ببخشید یک سوال...کی ناموس شما بود اونوقت؟؟
    امضای ایشان
    خداحافظ
    این ایدی دیگه دست من نیست..خصوصی نفرستید..
    اینم از سعید021 ک ب پایان رسید.....

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeed021 نمایش پست ها
    سلام..ببخشید یک سوال...کی ناموس شما بود اونوقت؟؟
    عشقم دیگه داداش، همون که 3 سال باهم زندگی کردیم.

  5. کاربران زیر از drcivil بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15277
    نوشته ها
    1,816
    تشکـر
    345
    تشکر شده 2,644 بار در 1,053 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    همه یادگاری‌های رابطه قبلی را از دیدرس خود دور کنید. شاید خیلی جالب به نظر نرسد اما لازم و ضروری است.عشق چیزی بسیار خاص است زیرا وقتی شکست می‌خورد قدرت آسیب زدن به ما را دارد. نباید این شکست را به خودتان بگیرید. هر روز روابط بسیاری با شکست مواجه می‌شوند و این به آن معنی نیست که دیگر عشقی وجود نخواهد داشت. دلیل آن هر چه که باشد، اینکه یاد بگیرید چطور کسی که خیلی دوست داشته‌اید را فراموش کنید کار بسیار سختی است و نیازمند گذشت زمان است. خوشبختانه، خیلی‌ها این کار را انجام داده‌ و با موفقیت روبه‌رو شده‌اند. ما روش آن را به شما آموزش می‌دهیم.

    مراحل

    بخش اول: تغییر دیدگاهتان

    1 - بفهمید که هنوز ممکن است این فرد را دوست داشته باشیداگر تصور می‌کنید نمی‌توانید فراموشش کنید، احتمالاً دلیلی دارد. شما اوقات فوق‌العاده‌ای را با هم گذرانده‌اید و بخش مهمی از قلبتان را به او داده‌اید. حالا که تصمیم گرفته‌اید فراموشش کنید، دیگر به آن فرد طوری که دوست دارید باشد نگاه نکنید و سعی کنید خودِ واقعی‌اش را ببینید._ اگر به شما دروغ می‌گوید یا فریبتان می‌دهد و یا احساسش نسبت به شما عوض شده است باید بفهمید که این رابطه اصلاً رابطه سالمی برای شما به حساب نمی‌آید. ممکن است برایتان سوءتفاهم شود یا عصبانی شوید. فراموش کردن این فرد ممکن است خیلی سخت باشد اما به این معنی نیست که نمی توانید فراموشش کرده و زندگی‌تان را پیش ببرید._ همچنین درک کنید که فراموش کردن به این معنی نیست که دیگر نمی‌توانید آن فرد را دوست داشته باشید. فقط به این معنی است که عشق شما به او تغییر کرده است. هنوز می‌توانید او را ببینید، بهترین آرزوها را برایش داشته باشید و دعا کنید که خوشبخت شود. فراموش کردن به این معنی نیست که باید به طور کل نادیده‌اش بگیرید؛ یعنی باید بیشتر به فکر خودتان باشید._ به خودتان باور داشته باشید. شما چیزهای زیادی دارید. عشق یعنی فهمیدن بیشتر درمورد خودتان از طریق دیگران. با تجربه عشق‌های بیشتر، اطلاعات بیشتری درمورد خودتان به دست می‌آورید. اگر خودتان، خودتان را باور نداشته باشید، عشق بعدی‌تان چطور می‌تواند باورتان کند؟

    2 - درک کنید که آدم‌های دیگری هم هستند، فقط شما نمی‌بینید
    احتمالاً خیلی زیاد این فرد را دوست داشته‌اید که شما را به نقطه‌ای رسانده است که هیچ کس دیگری را در دنیا به جز او نمی‌بینید. فراموش کردن سخت‌ترین قسمت کار است و ممکن است زمان زیادی طول بکشد اما زندگی کوتاه‌تر از آن است که بخواهید آن را هدر دهید._ همه ما دوست داریم در دنیای افسانه ای زندگی کنیم که در آن همه چیز دقیقاً طبق برنامه‌مان پیش می‌رود و هیچ سختی و مشکلی وجود ندارد، اما زندگی واقعی اینطور نیست. افراد زیادی هستد که قبل از این که با یک فرد خاص بمانند، در طول زندگی‌شان با آدم‌های زیادی رابطه عاشقانه برقرار می‌کنند._ سعی کنید خوش‌بین باشید. نیمه پر لیوان را ببینید. به جای اینکه فکر کنید، «من عشقم را از دست دادم»، فکر کنید «من الان مجردم!». به جای اینکه فکر کنید «کسی که خیلی وقت بود می‌شناختم را از دست دادم»، فکر کنید «حالا باید با آدمهای زیادی آشنا بشوم». خوش‌بین بودم کمکتان می‌کند زودتر فراموش کنید.

    3 - بدانید که ممکن است شما بیشتر از مقداری که طرف‌مقابلتان دوستتان داشته، دوستش داشته‌اید

    این مورد شاید سخت باشد زیرا به احتمال زیاد طرف مقابل نمی‌دانسته است که شما چقدر عاشقش بوده‌اید. اما اشکالی ندارد. این به آن معنی نیست که شما فردی دوست‌داشتنی، جذاب یا فریبنده نیستید. فقط به این معنی است که فرصت دیگری برایتان هست که کسی را پیدا کنید که درست همان اندازه که شما دوستش دارید، دوستتان بدارد._ اگر تصورتان این است که شما بیشتر از طرف مقابلتان او را دوست داشته‌اید، از این بعنوان یک انگیزه استفاده کنید. فکر کنید: ترجیح می‌دهید با کسی باشید که کمتر از آن مقداری که دوستش دارید، دوستتان دارد یا به همان اندازه؟_ درگیر این ایده نشوید که «شاید کس بهتری را پیدا نکنم». نباید هیچوقت خودتان را اسیر کسی کنید که به دردتان نمی‌خورد. بیرون بروید، به استانداردهای خودتان باور داشته باشید و سعی کنید کسی که می‌خواهید را پیدا کنید.بهتر است مستقل و شاد باشید تا در رابطه با کسی که به فکرتان نیست.

    4 - اگر احساستان را به کسی که عاشقش هستید گفته‌اید و هیچ جوابی دریافت نکرده‌اید، درک کنید که هیچ دلیلی برای ادامه آن وجود ندارد. فراموش کردن به نفعتان است
    .
    _با یک فرد بی‌طرف که چنین موقعیتی داشته است حرف بزنید. یکی از دوستان یا اعضای خانواده‌تان. اگر مجبور شدید پیش مشاور هم بروید. درمیان گذاشتن فکر و احساستان با یک فرد بی‌طرف سبک‌ترتان می‌کند و کمک می‌کند زودتر فراموش کنید._ با درد به طرقی سازنده برخورد کنید. وانمود نکنید که غصه‌ای ندارید. راه‌های فرار خلاقانه‌ای پیدا کنید مثل هنر یا گفتگو تا دردتان را از طریق آن بیرون بریزید. سعی کنید بیشتر وقت‌ها به آن فکر نکنید زیرا فکر کردن مداوم به آن بدترش می‌کند.

    5 - تصمیم بگیرید می‌خواهید همچنان دوست بمانید یا نه
    به خودتان بستگی دارد. خیلی سخت است که دوستی یک عشق قدیمی را با استقلال تازه‌تان در کنار هم داشته باشید. بیشتر افراد تصور می‌کنند آسان‌تر است که یک دوستی دور با فردمقابل نگه دارید اما تصمیم با خودتان است.
    بخش دوم : برگرداندن استقلال شخصی
    1 - به مسافرت بروید. لازم نیست یک سفر رویایی باشد. مهم این است که فقط مناظر تازه ببینید و چیزی شما را مشغول نگه دارد. افراد زیادی باور دارند که تغییر محل موقتی باعث می‌شود ذهنتان را پاک کنید و به وضعیت عادی برگردید._ با محلی‌ها معاشرت کنید. اگر قرار است همیشه خودتان تنها باشید چه فایده‌ای دارد که به محلی جدید بروید؟ با محلی‌ها معاشرت کنید، به داستان‌هایشان گوش دهید و خوش بگذرانید._ زمان‌هایی را به تنهایی بگذرانید. سعی کنید از استقلال کنونی‌تان شاد شوید. اگر نتوانید به تنهایی شاد باشید، چطور فردی که قرار است بعدها به زندگی‌تان بیاید می‌تواند با شما شاد شود؟
    2 - به دوستان و خانواده تکیه کنید. دوستان و خانواده‌تان در هر شرایطی در دسترس شما هستند - از آنها استفاده کنید! وقتی احساس ناراحتی می‌کنید، با اعضای خانواده وقت بیشتری را بگذرانید یا با دوستانتان قرار گذاشته و بیرون بروید. دوستان و خانواده‌تان درست به همان اندازه یک شریک عاشقانه دوستتان دارند اما به طریقی متفاوت._ برای اتفاقاتی که می‌افتد به نزدیک‌ترین دوستتان پناه ببرید. اگر آمادگی شنیدن نصیحت دارید، از دوستتان بخواهید این کار را بکند. بهترین دوست شما از دیدی شما را می‌بیند که خودتان نمی‌توانید و دیدگاهی واقعاً تازه به شما خواهد داد. دوست نزدیک شما هر کاری هم که نتواند بکند، فرصتی برای بیرون ریختن حرف‌های دلتان در اختیار شما قرار می‌دهد و باعث می‌شود فکر کنید ارزشمندید.
    3 - همه یادگاری‌های رابطه قبلی را از دیدرس خود دور کنید. شاید خیلی جالب به نظر نرسد اما لازم و ضروری است. فراموش کردن یک عشق قبلی مستلزم این است که در آینده زندگی کنید نه گذشته. همه عکس‌ها، یادداشت‌ها، فیلم‌ها، هدیه‌ها و هر چیز دیگری که به او مربوط می‌شود را جمع کرده و در جایی دور از دسترس و دیدتان بگذارید. کار ناراحت‌کننده‌ای است اما روحیه‌تان را بهتر خواهد کرد._ به خاطر داشته باشید که برداشتن و دور کردن به معنی از بین بردن نیست. ممکن است دوست داشته باشید که همه یادگاری‌هایتان را نگه دارید، درست همانطور که ممکن است نخواهید آن فرد را به طور کل فراموش کنید. شاید دلتان بخواهد وقتی به کل رابطه را پشت سر گذاشتید، نگاهی به آن یادگاری‌ها بیندازید.
    4 - همانطور که غصه می‌خورید، حتماً خودتان را خالی کنید. خیلی‌ها تصمیم می‌گیرند همه احساساتشان را جایی بنویسند. وقتی حوصله‌اش را داشتید، یک تکه کاغذ بردارید و افکارتان را روی آن یادداشت کنید. با این روش وقتی توانستید به خوبی رابطه را پشت سر بگذارید، با خواندن آن نوشته‌ها خواهید فهمید که چقدر قوی بوده‌اید که توانستید آن را فراموش کنید._ چه حسی دارید؟ پنج سال پیش اگر در چنین موقعیتی می‌بودید چه حسی داشتید؟ پنج سال دیگر در چنین شرایطی چه حسی خواهید داشت؟ به این فکر کنید که آن رابطه چه معنا و مفهومی برایتان داشته است._ فقط از طریق نوشتن نیست که می‌توانید خودتان را تخلیه کنید. نقاشی، طراحی، رقص، ساخت و ساز و دویدن راه‌های عالی دیگری برای آن هستند. هر چه که باشد، باید از ته قلبتان باشد و چیزی که از آن به دست آید، فوق‌العاده خواهد بود.
    5 - از جسمتان خوب مراقبت کنید. به طور مرتب ورزش کنید. اگر آنقدر از بر هم خوردن عشقتان غصه می‌خورید که تصور می‌کنید به جسمتان آسیب می‌زند، حتماً با یک مشاور صحبت کنید.6 - وقتی آماده بودید، دوباره در جستجوی عشق باشید. این فرایند ممکن است ماه‌ها طول بکشد یک حتی یک سال. اگر هنوز آماده نیستید، خودتان را مجبور نکنید؛ نه برای خودتان و نه آن فرد جدید منصفانه نیست. بدانید که آدم‌های زیاد دیگری هم هستند که اگر به آنها فرصت دهید، برایتان احترام و ارزش قائلند._ خیلی‌ها تصور می‌کنند که اگر وارد رابطه‌های سرسری شوند کمک می‌کند که زودتر فراموش کنند. اگر تصمیم به این کار گرفتید، حتماً این کار را به دلایل درست انجام دهید: اینکه مثلاً به دنبال محبت هستید، دیدن آدم‌های جدید برایتان جالب است و … دقت کنید که برای جلب حسادت فرد قبلی هیچوقت وارد چنین رابطه‌هایی نشوید چون ارزشش را ندارد._ از اشتباهاتتان درس بگیرید. وقتی دنبال فرد جدیدی هستید که عشقتان را با او سهیم شوید، با انجام اشتباهات قبلی یک دل‌شکستگی دیگر را رقم نزنید. اشتباهات و تقصیراتتان در رابطه قبلی را پیدا کرده و سهی کنید دیگر آنها را تکرار نکنید._ خودتان باشید. مهم نیست که با چه کسی آشنا شوید، فقط باید خودتان باشید. برای اینکه کسی دوستتان داشته باشد، باید خود واقعی‌تان را به او نشان دهید. آنها باید بپذیرند که اشتباهاتشان را بپذیرند، آنها را برای پارتنر جدیدشان عنوان کنند و بدانند که پارتنرشان هم آنها را قبول می‌کند.
    نکات :_ کسی که شما برایش فقط یک گزینه هستید را به اولویت زندگی‌تان تبدیل نکنید._ وقتتان را برای کسی که با شما وقت نمی‌گذراند تلف نکنید._ اگر احساس عصبانیت و افسردگی دارید، سعی نکنید انتقام بگیرید، فقط درمورد آن با یکی از دوستانتان حرف بزنید. هیچکس ارزش اینهمه ناراحتی و غصه شما را ندارد._ یادتان باشد که بالاخره فراموشش خواهید کرد اما باید از کارهایی که شما را یاد او می‌اندازد دست بکشید. زندگی بسیار کوتاه است و نباید خودتان را نگران این کنید. تا می‌توانید از آن استفاده کنید._ اشکالی ندارد که بعد از آن احساس ناراحتی و تنهایی کنید، فقط مطمئن شوید که نگذارید خیلی اذیتتان کند. گاهی‌اوقات احساس ناراحتی و گریه باعث می‌شود حالتان بهتر شود._ زمان بهترین دارو است._ به جای اینکه بخواهید فردی خاص دوباره وارد زندگی‌تان شود، عشق و خوشبختی بخواهید._ تلفنتان را عوض کنید تا مدام پیام‌های قبلی‌تان را چک نکنید._ فراموش کردن خیلی سخت است اما اصلاً دلیلی ندارد که بگذارید آسیب ببینید و یا با شما بدرفتاری شود. شما لایق بهترین‌ها هستید!
    امضای ایشان
    خداحافظ
    این ایدی دیگه دست من نیست..خصوصی نفرستید..
    اینم از سعید021 ک ب پایان رسید.....

  7. 3 کاربران زیر از saeed021 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6769
    نوشته ها
    517
    تشکـر
    631
    تشکر شده 706 بار در 360 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    همشو خوندم یکم از اولش شبیه زندگی خودم بود منم مثل خودت زیادی دوس دختر داشتم اما با حرف مامانم توبه کردم


    می تونم تو یه کلمه بگم افراط کردی

    بیش از اندازه وارد دنیای عشقو عاشقی شدی اونم از نوع افراطی و بی حدو حسرش

    میدونی چون خودمم تجربه کردم دلیلش این میتونه باشه که تو گول ظاهر خوشگل و تیپ و قیافتو خوردی

    به هیچ دختری با هر قیافه و ظاهر نتونستی خودتو قانع کنی

    لامصب انگار افتادی تو یه دریا ک هرچی از آبش میخوری تشنه تر میشی

    نگی حسودی میکنما چون خودمم تو قیافه و تیپ دست کمی از خودت ندارم خخخخخ


    الانم که داری میگی باز یه دختر با اندام جذاب دیدی ، داداش بسه دیگه یکی پیدا کن باهاش ازدواج کن تا آروم بگیری

    همه ی دخترا هرچی هم خوشگل باشن آخرش اون اخلاقو درک و فهمش هست که برات میمیونه
    امضای ایشان
    خداحافظ همه ، حلالم كنين

  9. 8 کاربران زیر از bahram.a بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeed021 نمایش پست ها
    همه یادگاری‌های رابطه قبلی را از دیدرس خود دور کنید...
    داداش همه اینایی که نوشتی روانشناسا یه ساله دارن به زور حرف و قرص تو سرم می کنن. بحث فراموش کردن نیست. دیگه کاملا فراموشش کردم. حتی خبر ندارم زنش شده یا نه؟ دیگه ام نمیخوام چیزی ازش بدونم. امیدوارم خوشبخت بشه. بحثم ازین به بعده زندگی خودمه. چیکار باید بکنم؟ چطوری میتونم دوباره یه آدم عادی باشم؟ چطوری میتونم یه زندگی خوبو از سر بگیرم؟ آیا بازم امکانش هست که بتونم اعتماد کنم؟ بتونم عاشق بشم؟ بدون اینکه کول بار گناهای گذشته رو به دوش بکشم؟

  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15277
    نوشته ها
    1,816
    تشکـر
    345
    تشکر شده 2,644 بار در 1,053 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    نقل قول نوشته اصلی توسط drcivil نمایش پست ها
    داداش همه اینایی که نوشتی روانشناسا یه ساله دارن به زور حرف و قرص تو سرم می کنن. بحث فراموش کردن نیست. دیگه کاملا فراموشش کردم. حتی خبر ندارم زنش شده یا نه؟ دیگه ام نمیخوام چیزی ازش بدونم. امیدوارم خوشبخت بشه. بحثم ازین به بعده زندگی خودمه. چیکار باید بکنم؟ چطوری میتونم دوباره یه آدم عادی باشم؟ چطوری میتونم یه زندگی خوبو از سر بگیرم؟ آیا بازم امکانش هست که بتونم اعتماد کنم؟ بتونم عاشق بشم؟ بدون اینکه کول بار گناهای گذشته رو به دوش بکشم؟
    خیلی کارهای بدی کردی در گذشته...اما راه توبه همیشه باز..اره چرا که نه اگه یک انسان جدید بشی..باید بخوای..امشب هم خیلی شب خوبیه برای خواستن..شب قدره..برو توبه کن از فردا شروع کن..فردا هم یک روز جدیده..باید هدف دار بشی..برو دنبال یک دختر در سطح خودت..برای ازدواج نه دوستی..اول خواستگاری کن نه اینکه باهاش بخوای دوست بشی بعد بری خواستگاری..
    امضای ایشان
    خداحافظ
    این ایدی دیگه دست من نیست..خصوصی نفرستید..
    اینم از سعید021 ک ب پایان رسید.....

  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    کلی نوشتم واست ولی چون همش سرزنش بود ، و بیان اشتباهاتت ،چون میدونم خودت قشنگ میدونی راه هوس رو پیش گرفته بودی ، و خیانت رو خودت شرو کردی ، همشو پاک کردم ، چون آب ریخته شده رو نمیشه جم کرد.

    ولی برای از الان به بعدت توصیه دارم واست :

    اگه بخوای با دیدنه ظاهر یه دختر دلت بره و ، فکرو ذکرش شبو روزتو پر کنه ، بدون زندگیه خودتو خراب کردی ، شما اگه بعد ها ازدواج کنی ، خانمت حورو پریم که باشه ، بعد یه مدت واست عادی میشه. ( مثل مهتاب که بعد یه مدت زندگیه عاشقانه دعواهاتون شرو شدو از هم فاصله گرفتید ) اونوقت یه دختر تو خیابون ببینی ، باز دلت میره ، اونوقت خانم خودت از چشمت میفته ، تنها چیزی که باعث میشه زندگیتو حفظ کنیو ازش لذت ببری متعهد بودنه.

    رو خودت کار کن که اگه کسی اومد تو زندگیتو شد خانم خونت بهش وفادار باشی ، که اگه وفادار باشی هیچکدوم ازین مشکلات واست بوجود نمیاد.

    زندگی بعد یه مدت تکراری میشه ، زنو شوهر جسمشون واسه هم تکراری میشه ( مثل شما و مهتاب ) اونوقت اگه متعهد نباشی میری سراغ یکی دیگه که واست هیجان داره و واست تکراری نشده ( مثل نسیم ) .

  13. 3 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    نقل قول نوشته اصلی توسط love نمایش پست ها
    کلی نوشتم واست ولی چون همش سرزنش بود ، و بیان اشتباهاتت ،چون میدونم خودت قشنگ میدونی راه هوس رو پیش گرفته بودی ، و خیانت رو خودت شرو کردی ، همشو پاک کردم ، چون آب ریخته شده رو نمیشه جم کرد.

    ولی برای از الان به بعدت توصیه دارم واست :

    اگه بخوای با دیدنه ظاهر یه دختر دلت بره و ، فکرو ذکرش شبو روزتو پر کنه ، بدون زندگیه خودتو خراب کردی ، شما اگه بعد ها ازدواج کنی ، خانمت حورو پریم که باشه ، بعد یه مدت واست عادی میشه. ( مثل مهتاب که بعد یه مدت زندگیه عاشقانه دعواهاتون شرو شدو از هم فاصله گرفتید ) اونوقت یه دختر تو خیابون ببینی ، باز دلت میره ، اونوقت خانم خودت از چشمت میفته ، تنها چیزی که باعث میشه زندگیتو حفظ کنیو ازش لذت ببری متعهد بودنه.

    رو خودت کار کن که اگه کسی اومد تو زندگیتو شد خانم خونت بهش وفادار باشی ، که اگه وفادار باشی هیچکدوم ازین مشکلات واست بوجود نمیاد.

    زندگی بعد یه مدت تکراری میشه ، زنو شوهر جسمشون واسه هم تکراری میشه ( مثل شما و مهتاب ) اونوقت اگه متعهد نباشی میری سراغ یکی دیگه که واست هیجان داره و واست تکراری نشده ( مثل نسیم ) .
    ایکاش پاک نمیکردی
    واقعا احساس می کنم لازم دارم. چون هیچکی(حتی دکترا) از جریان کامل زندگیم خبر نداره. حتی اونام نمیدونن ماجرای نسیمو. یعنی فقط سربسته یه چیزایی گفتم بهشون. این فکر که هرکاری با نسیم کردم یه آشغال با شریک زندگیم کرده مثل خوره داره میخوره منو. فکر اینکه هرچی سرم اومد آه نسیمه آتیشم میزنه. فکر اینکه یه دخترو الکی عاشق و امیدوار کردم و یکی دیگه اومد عشقمو الکی عاشق و امیدوار کرد دیوونم می کنه. نمی دونم باید چه راهی در پیش بگیرم. از یه طرف می دونم دیگه هیچکی هیچکی هیچکی برای تو زندگیم مث مهتاب نمیشه. اون عشق اول و آخرم بود. زندگیم با اون یه منی دیگه داشت اما دیگه حسرتشو خوردن فایده نداره چونکه دیگه هرگز هرگز مال نمیشه. حتی اگه به فرض محالم برگرده، بعد کاری که کرد دیگه دلم باهاش یکرنگ نمیشه. الان نمیدونم . نمیدونم باید چیکار کنم. چطوری ادامه بدم زندگیمو. نسیم میدونم که هنوز با کسی نیست. نمیدونم کار دست اینه که برم سراغ اون و از بابت گذشته ازش معذرت بخوام و ازش حلالیت بگیرم که آهش تو بقیه زندگی پشتم نباشه؟ یا نه باید همه گذشته رو یه جا بیخیال بشم و برم سراغ یکی دیگه؟ اونوقت بعد خیانتی که مهتاب باهام کرد چطور میتونم دیگه به هیچ دختری اعتماد کنم؟ اونکه اونقدر عاشقم بود و اونقدر عشق به پاش ریختم و بهش اعتماد کردم اونجوری از آب درومد چه برسه به یکی دیگه که مطمئنم هرگز حتی یک هزارم مهتابم ممکن نیست دوست داشته باشم کسیو

  15. کاربران زیر از drcivil بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6769
    نوشته ها
    517
    تشکـر
    631
    تشکر شده 706 بار در 360 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    نقل قول نوشته اصلی توسط drcivil نمایش پست ها
    ایکاش پاک نمیکردی
    واقعا احساس می کنم لازم دارم. چون هیچکی(حتی دکترا) از جریان کامل زندگیم خبر نداره. حتی اونام نمیدونن ماجرای نسیمو. یعنی فقط سربسته یه چیزایی گفتم بهشون. این فکر که هرکاری با نسیم کردم یه آشغال با شریک زندگیم کرده مثل خوره داره میخوره منو. فکر اینکه هرچی سرم اومد آه نسیمه آتیشم میزنه. فکر اینکه یه دخترو الکی عاشق و امیدوار کردم و یکی دیگه اومد عشقمو الکی عاشق و امیدوار کرد دیوونم می کنه. نمی دونم باید چه راهی در پیش بگیرم. از یه طرف می دونم دیگه هیچکی هیچکی هیچکی برای تو زندگیم مث مهتاب نمیشه. اون عشق اول و آخرم بود. زندگیم با اون یه منی دیگه داشت اما دیگه حسرتشو خوردن فایده نداره چونکه دیگه هرگز هرگز مال نمیشه. حتی اگه به فرض محالم برگرده، بعد کاری که کرد دیگه دلم باهاش یکرنگ نمیشه. الان نمیدونم . نمیدونم باید چیکار کنم. چطوری ادامه بدم زندگیمو. نسیم میدونم که هنوز با کسی نیست. نمیدونم کار دست اینه که برم سراغ اون و از بابت گذشته ازش معذرت بخوام و ازش حلالیت بگیرم که آهش تو بقیه زندگی پشتم نباشه؟ یا نه باید همه گذشته رو یه جا بیخیال بشم و برم سراغ یکی دیگه؟ اونوقت بعد خیانتی که مهتاب باهام کرد چطور میتونم دیگه به هیچ دختری اعتماد کنم؟ اونکه اونقدر عاشقم بود و اونقدر عشق به پاش ریختم و بهش اعتماد کردم اونجوری از آب درومد چه برسه به یکی دیگه که مطمئنم هرگز حتی یک هزارم مهتابم ممکن نیست دوست داشته باشم کسیو


    تو نباید باز گذشته ها رو به یادت بندازی و خودتو عذاب بدی
    .
    .

    فقط اینو از گذشته ات به یاد داشته باش که از دست دادن مهتاب تاوانی بود که باید میدادی و دادی ، کاملن فراموشش کن



    به نظرم اول خودتو کاملن از همه نظر اصلاح کن واقعن بعد از این همه اشتباهات برای یکبار هم که شده درس بگیر


    بعد از اینکه واقعن دیدی ظرفیت یه عشق پاک تو خودت ایجاد شده(باز مثل گذشته ها نباش ها این بار نزار همه چی از دست بره) برو سراغ نسیم

    برای اینکه هم گذشته ها رو جبران کنی

    هم اینکه واقعن این وسط بازنده ی واقعی نباشی و نسیمو داشته باشی بالاخره اون عشق اولت بوده.
    امضای ایشان
    خداحافظ همه ، حلالم كنين

  17. 2 کاربران زیر از bahram.a بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6769
    نوشته ها
    517
    تشکـر
    631
    تشکر شده 706 بار در 360 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    نقل قول نوشته اصلی توسط bahareh72 نمایش پست ها
    نه نسیم و نه مهتاب هیچکدوم عشق نبوده فقط و فقط هوس بوده شما ادم تنوع طلبی هستی.
    شما لیاقت نسیمو نداشتی چون احساس اون پاک بوده
    فقط مهتاب به دردت میخوره چون عین خودته و خیلی راحت بهت خیانت کرد.
    سراغ نسیم نرووو بذار فراموشت کنه.
    با احساسات اون دختر بیچاره بازی نکن
    برو پیش مهتاب چون جفت خوبی برا هم میشید.
    مثل اینکه خوب متوجه نشدینا

    مهتاب ازدواج کرده رفته
    امضای ایشان
    خداحافظ همه ، حلالم كنين

  19. 2 کاربران زیر از bahram.a بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    7052
    نوشته ها
    1,135
    تشکـر
    6,692
    تشکر شده 1,280 بار در 640 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    سلام. داستانتو خوندم بزار ی چیزی بگم قلبتو پاک کن و از نو شروع کن گذشته رو رها کن دل شکستی یکم دلتو ش************د سرزنش کردن خودت چیزی رو درست نمیکنه راهی که رفتی پس دیگه فکر کردن نداره راه برگشتم نداری درست خب . همین الان یه نفس عمیق بکش و همه چیزو از نو شروع کن .
    استارتشو جوری بزن که دیگه نامردی نباش استری از دست دادن نباش قلبتو با تموم احساست به کسی هدیه بده نگران شکستنش نباش تاوانشو دادی .
    اینبار از راهش و با منطق نه با قلب قشنگ برو خواستگاری بدش زندگی مشترک شروع کن نزار گذشته نابودت کن .
    امشبم فرشته ها اومدن روی زمین تا دعاهای من و شما رو ببرن ب درگاهش پس دعا کن از ته قلبت هرچی میخایی انشااله همون میش.
    دل نشکن تا کسی دلتو نشکنه .

  21. کاربران زیر از satare بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    نقل قول نوشته اصلی توسط bahareh72 نمایش پست ها
    ای وااای حیف شد .
    جفت خوبی براش میشد.

    به هر حال تا خودتو درست نکردی و توبه نکردی سراغ نسیم نرو.
    شمام فکر میکنید باید برم سراغ نسیم؟
    ترسم از همینه! تمام پلامو به سمت نسیم خراب کردم پشت سرم. نمیدونم تا چه میتونیم زندگی موفقی داشته باشیم بعد از اون اتفاقا
    آخرین بار با دعوای بدی جدا شدیم از هم و اون گفت ازم متنفره

  23. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17532
    نوشته ها
    66
    تشکـر
    27
    تشکر شده 54 بار در 32 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    دوست عزیز من با اینکه مطالب خیلی طولانی رو حوصله ام نمیکشه بخونم اما داستان شما رو تا انتها خوندم... شایدم به خاطر هم رشته بودنمون

    به نظرم اون چیزی که در شما هست و اذیتتون میکنه دو تا مساله است:

    1) احساس عذاب وجدان در رابطه با رفتارتون با نسیم... برای رهایی از این کار میتونید بعد از اینکه یه مدت زیر نظر مشاور بودید و با پذیرش واقعیت ها آرومتر شدید با نسیم تماس بگیرید واقعیات رو بهش بگید و ازش بخواید واقعا شما رو ببخشه... اینکه بهتون بگه شما رو بخشیده (البته نه اینکه تحت فشار چنین کاری رو بکنه) خیلی به برطرف شدن این حس از درون شما کمک میکنه و راهی موثرتر از این وجود نداره

    2) فشار جنسی (و نه افسردگی ناشی از شکست عشقی)... در این مورد نمیتونم راهنمایی خاصی بهتون بکنم شاید منطقی ترین کار خود ارضایی با یه ریتم بسیار بسیار ملایم باشه تا خدای نکرده به صرف نیاز جنسی به رابطه سومی کشیده نشید.... البته اگه حالتون از روابط صیغه ای بهم نمیخوره میتونید به ازدواجهای موقت هم فکر کنید

    امیدوارم واقعا مشکلتون حل شه. در هر صورت کار درستی نیست که به خاطر احساس تنهایی خودتون رو مجبور به ازدواج کردن با یه نفر دیگه بکنید... روانشناسا همیشه میگن هیچ وقت به خاطر فرار از یه رابطه ناموفق درگیر یه رابطه جدید نشید

    امیدوارم واقعا مشکلتون حل شه و شاد زندگی کنید

  24. 2 کاربران زیر از mhdgh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    به نظر من هم برای رهایی از عذاب وجدان با نسیم صحبت کنید ، ازش بخواید که ببخشتتون ، همین صحبت کردن با اون و طلب بخشش آرومتون میکنه ، اون هم شاید شما رو ببخشه و تمام ناراحتیهارو از دلش بیرون کنه .

    ولی به نظر من فعلا به فکر ازدواج نباشید ، یه مدتی رو به خودتون وقت بدید تا خودتونو پیدا کنید ، اینکه بدونید دیگه زندگی ، رابطه ی دوست دختری دوست پسری نیست و باید پایبند باشید بهش ، هروقت با واقعیت زندگی آشنا شدید و به این پی بردید که هوس رو باید کنار بزارید ، اونوقت با فکری آزاد برید سراغ کیس مناسب . حالا یا برید سراغ نسیم یا فرد دیگه.

  26. 2 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    نقل قول نوشته اصلی توسط love نمایش پست ها
    به نظر من هم برای رهایی از عذاب وجدان با نسیم صحبت کنید ، ازش بخواید که ببخشتتون ، همین صحبت کردن با اون و طلب بخشش آرومتون میکنه ، اون هم شاید شما رو ببخشه و تمام ناراحتیهارو از دلش بیرون کنه .

    ولی به نظر من فعلا به فکر ازدواج نباشید ، یه مدتی رو به خودتون وقت بدید تا خودتونو پیدا کنید ، اینکه بدونید دیگه زندگی ، رابطه ی دوست دختری دوست پسری نیست و باید پایبند باشید بهش ، هروقت با واقعیت زندگی آشنا شدید و به این پی بردید که هوس رو باید کنار بزارید ، اونوقت با فکری آزاد برید سراغ کیس مناسب . حالا یا برید سراغ نسیم یا فرد دیگه.
    صحبت کردن با نسیم و اینکه ازش بخوام ببخشدم هیچ فایده ای نداره ، قبلا امتحان کردم. به هیچ وجه نمیتونه ببخشه منو مخصوصا وجود مهتابو نمیتونه هضم کنه. چون فکر می کرد که من تمام مدت(از اول آشناییمون) به اون فکر می کردم و همیشه عاشقش بودم واسه همین میگه چطور تو که عاشق من بودی رفتی با یکی دیگه زندگی مشترک شروع کردی و به من خیانت کردی؟ میگه اگه قبل آشنایی با من با مهتاب بودی و با دیدن من فراموشش می کردی مشکلی نبود اما اینکه بعد از من اومده یعنی عشقت واقعی نبوده.
    یه چند بار همون اوایل که مهتاب رفته بود و داغون بودم با نسیم حرف میزدم که دلشو به دست بیارم و ازش حلالیت بگیرم، از اوضاع داغونم میگفتم و خیانت مهتاب و ... نسیمم مثل همیشه باهام مهربونی میکرد اما می گفت نمیبخشمت و این آه منه که دامنتو گرفته. تا اینکه دوست صمیمیش اومد سراغم و گفت دست از سرش بردار تازه داشت فراموشت می کرد و حاضر شده بود با یکی آشنا بشه که تو دوباره سر و کلت پیدا شد و امیدوارش کردی الکی. بهم گفت که نسیم بعد رفتن تو چی کشیده و کلی افسرده شده و تامدتها نتونسته سر پا بشه و ...
    واسه همین دیگه ازون به بعد اگه از ناراحتی و غصه تیکه تیکه ام بشم حاضر نیستم سراغش برم. دوستش بهم قول داد که سرشو شلوغ کنه و کمک کنه با فراموش کردن من حالش خوب بشه. الان از اینکه تو حال خودشه و شایدم منو تا حالا فراموش کرده باشه راضی هستم. از صمیم قلب براش آرزوی خوشبختی می کنم.

  28. 2 کاربران زیر از drcivil بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    داستان زندگیتو خوندم و خیلی متاسف شدم. یه جورایی منم تو گذشتم کارایی کردم که الان دارم تاوانشو پس میدم و خودمم مثل شما میدونم که دارم تاوان چیو پس میدم که همسرم الان داره بهم خیانت میکنه. ولی به لطف و کرم پروردگار خیلی امیدوارم و میدونم که میبخشه هم منو و هم شما رو و این تاوان هم تموم میشه بالاخره. عزیزم به نظر من اصلا دیگه سراغ نسیم نرو حتی واسه معذرت خواهی و این حرفا. یه کاری کردی تاوانشم پس دادی دیگه تموم شده رفته. دیگه الان فقط به خودت و آیندت فکر کن و زندگیتو از نو بساز. گذشته دیگه تموم شده دیگه بهش فکر نکن. پیش خودت فکر کن که آلزایمر گرفتی( البته خدا نکنه) و همه گذشتتو فراموش کن . البته میدونم که خیلی سخته ولی همه تلاشتو بکن. من همین کارو کردم البته الانبعد 5 سال که گذشته من همه چچیزو فراموش کردم و منتظرم که این تاوان پس دادن کارام هم تموم بشه به امید خدا. تو همفراموش میکنی فقط نیاز به زمان هست. هنوز چیزی نگذشته تازه 1 ساله. فقط دیگه بیخیال هر 2 شون شو ایشالاه به امید خدا همه چیز درست میشه.

  30. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    خوب اینکه نسیم این حرفارو بهت زده حق داشته ، هیچ زنی نمیتونه خیانتو تحمل کنه .
    اون شما رو بخشیده ، حق هم داره که نتونه به ازدواج با شما فکر کنه ، و اینکه شما هم با این مسئله کنار اومدید خوبه ، خیالتون راحت باشه که شما یکبار تاوان پس دادید ، الان پشیمونید از کرده ی خودتون ، پس اول فکرتونو آزاد کنید ، سبک کنید ، دیگه به هیچ چیز فکر نکنید ، زندگی رو از نو شرو کن ، بدون میتونی یکی دیگه رو از صمیم قلب دوست داشته باشی و در کنارش بمونیو زندگیه با آرامشی داشته باشی . فعلا خودتو بساز.
    نسیم هم بعد یه مدت فراموشت میکنه یا اگه فراموشت نکرد تو هم نتونستی فراموشش کنی دوباره برو شانستو امتحان کنو بگو که از کارات پشیمونیو میخوای پاک زندگی کنی.

  31. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    نقل قول نوشته اصلی توسط bahram.a نمایش پست ها
    مثل اینکه...رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط bahareh72 نمایش پست ها
    ای وااای حیف شد .

    نقل قول نوشته اصلی توسط satare نمایش پست ها
    سلام .

    نقل قول نوشته اصلی توسط mhdgh نمایش پست ها
    دوست عزیز

    نقل قول نوشته اصلی توسط love نمایش پست ها
    به نظر من .

    نقل قول نوشته اصلی توسط Asal ziba نمایش پست ها
    داستان زندگیتو خوندم .

    از همه دوستانی که حوصله به خرج دادن روده درازی های منو خوندن و با نظرات ارزشمندشون منو مفتخر کردن تشکر می کنم.

  32. 3 کاربران زیر از drcivil بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    امیدوارم مشکلت حل بشا و با حال خوب بیای و بهمون خبر سلامتیتو بدی. انشاالاه

  34. کاربران زیر از Asal ziba بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    18413
    نوشته ها
    48
    تشکـر
    53
    تشکر شده 28 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    اگه بخوای به گذشته فکر کنی هیچ موقع نمیتونی آینده ات رو بسازی...فقط از اشنباهاتت درس عبرت بگیر و سعی کن آدم دیگه ای بشی... خیانت کردی؟ بهت خیانت شده... دل شکستی؟ دلت شکسته....پس بی حسابی با خودت و روزگار... از صفر شروع کن.......یه نقطه بذار ته این فصل زندگیت و برو فصل جدیدی رو شروع کن... من خودم داغدارم... یه ماه هم نیست که عشقمو از دست دادم( زنده است ولی احساسش مرده) و تمام عمرمو تا به اینجا باختم اما میخوام از این به بعد یه آدم دیگه بشم... یه شیوای جدید... زندگیمو بسازم با کمک دوستانم تو این سایت کلی روحیه گرفتم وگرنه تا قبل از این هدفم انتقام بود چون همه ی عصاره ی زندگی رو ازم کشید و خودشو شارژ کرد و رفت..

    دوست عزیزم خودتو بساز... زندگی کن.... سراغ گذشته نرو... سراغ عاشقی نرو.... این زخم ها هنوز التیام پیدانکردن... به خودت فرصت بده و شتاب زده نباش.... زمانی که خودتو بسپاری به آغوش سرنوشت ، اگه روحیه ات بالا باشه و دیدت به زندگی مثبت، عـــــــــــــشق خودش به سراغت میاد.

  36. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : هر کاری با دختر مردم کردم با ناموس خودم کردن

    نقل قول نوشته اصلی توسط drcivil نمایش پست ها
    عشقم دیگه داداش، همون که 3 سال باهم زندگی کردیم.
    دوست عزیز یک موضوعی رو باید بدونید تا وقتی کسی به طور رسمی وارد زندگی شما نشده اسمش ناموس نیست یه دوست دختر و یا یک دوست پسره

    و شما هم در این موقعیت هیچ تعصبی نسبت بهش ندارید جز به اینکه خودتون رو با کلماتی گول بزنید

    موضوع بعدی وقتی دلتون ترمینال عشق این و اون میشه نباید انتظار زیادی داشته باشید چون همونطور که ایشون وابسته میشه شما هم همینطور وابسته میشید

    وابستگی یعنی آسیب پذیر شدن که در مورد دخترها بیشتره چرا ؟

    چون دخترا با عاطفه وارد رابطه میشن و پسرها از روی شهوت ....

    اینو گفتم تا به یکی از قوانین این دنیا برسیم به نام " تاوان " شما اگر امروز بی قرار هستید به این خاطره که راهی رو انتخاب کردید که در اون مردد بودید

    کسی که قراره ازدواج کنه مسیرش برای اون مشخصه تا کسی که بخواد راه دوستی و عشق بازی رو پیش بره

    به همین خاطره که اینطوری ضربه میخورید و مشمول قانون تاوان میشید و چه خوبه بتونید تجربه کسب کنید که معمولا" اینطور نیست

    چون شما دوباره توی خیابون مست چشم و ابروی یکی دیگه شدید و این یعنی شروع یک چرخه دیگه
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  37. 4 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  38. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15431
    نوشته ها
    1,975
    تشکـر
    1,705
    تشکر شده 2,460 بار در 1,195 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ناکامی در عشق

    من همهشو چندبار خوندنم

    یاد بوف کور صادق هدایت افتادم

    شخصیتتون مث صادق هدایت بود واسم

    نظر دوستان رو خوندم

    سعید صفحه ی اول حخوب نوشته بود واستون

    بنظر من اون راهکارا کاربردیه

    حتما انجامش بدین
    امضای ایشان
    من ریشه های تو را دریافته ام

    با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام

    و دستهایت با دستان من آشناست

    در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان

    و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را

    زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند


  39. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط سوگل1 نمایش پست ها
    من همهشو چندبار خوندنم

    یاد بوف کور صادق هدایت افتادم

    شخصیتتون مث صادق هدایت بود واسم

    نظر دوستان رو خوندم

    سعید صفحه ی اول حخوب نوشته بود واستون

    بنظر من اون راهکارا کاربردیه

    حتما انجامش بدین
    صادق هدایتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت تتتتتتتتت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  40. کاربران زیر از drcivil بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  41. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15431
    نوشته ها
    1,975
    تشکـر
    1,705
    تشکر شده 2,460 بار در 1,195 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط drcivil نمایش پست ها
    صادق هدایتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت تتتتتتتتت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    آره نمیدونم چرا

    ولی چندین بار خوندم همش بوف کور صادق هدایت جلو چشام بود

    ن اینکه بگم داستان گفتین شما

    یاد شخصیت صادق هدایت افتاده بودم

    .................................................. .......

    دوست عزیز ب نظر من شما باید این حرفایی ک دوستان اینجا مطرح کردن رو گوش بدین

    بعضی وقتا ی مدت زمانی لازمه واسه ادم ک خودشو پیدا کنه

    خود گمشده شو پیدا کنه

    از متن اول شما متوجه شدم ک کشش نبوده و بعد وارد این جریانات شدین

    پس میتونین با وجود این یکسال ک همه چی تموم شده ست ب زندگی عادی خودتون برگردین

    دیدتون رو با وجود خودتون ب دنیا رقم بزنین

    بدون حضور کسی

    و خودتون رو پیدا کنین

    اینجوری وارد ی زندگی جدید میشین و ایشالا کسایی دو رو برتون میان و زندگی مشترک خوبی واسه شما رقم خواهد خورد
    امضای ایشان
    من ریشه های تو را دریافته ام

    با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام

    و دستهایت با دستان من آشناست

    در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان

    و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را

    زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند


  42. کاربران زیر از سوگل1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  43. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ناکامی در عشق

    چه داستان جالب و عاشقانه ای....

    نسیم و احساس پاک هردوتون

    مهتاب و زندگی مشترک!!!!!!!

    یه دختر شبیه نسیم و مهتاب...

    دوست عزیز داستان زندگی شما خیلی چیز عجیب نیست و اینکه نخواد دوباره و دوباره برای دیگران تکرار بشه

    هر جوونی که نتونه به موقع عقلش رو وارد احساساتش کنه نتیجش همین میشه

    شما نسیم رو دوست داشتی و حتی با اینکه در اختیارت بود به خاطر احساس پاکتون بهش دست نزدی

    اگه همونجا به عقلت اجازه میدادی وارد بشه میتونستی نسیم رو تا آخر مال خودت کنی..به قول نسیم هم حمایت پدرش رو داشتین هم یه عشق پاک رو...

    مهتاب وارد زندگی شما شد با یه درک متقابل اما یه اشتباه بزرگ...اونم هم خونه شدنتون بود بدون اینکه عقد و تعهدی بینتون باشه

    اگه اینجا هم به موقع عقلتون رو به کار میگرفتید میدونستید دختری که انقد راحت همخونه یه مرد غریبه میشه میتونه به همون راحتی هم خونش رو خراب کنه

    و این دختر آخر که ترکیبی از نسیم بود و مهتاب

    امیدوارم این دفعه عقلتون رو به موقع به کار ببرید و صرف یه احساس دوباره یه رابطه بی سرانجام رو شروع نکنید

    نه سراغ نسیم برید نه سراغ مهتاب!

    اگه سراغ نسیم برید به خاطر خیانتی که بهش کردی تا همیشه بهت شک خواهد داشت و عذاب میکشی از اینکه نمیتونی بهش ثابت کنی که واقعا دوسش داری

    حتی اگه به زبون هم بگه بهت اعتماد داره باز هم ته قلبش ناراضی خواهد بود

    سراغ مهتاب هم که اگه برید خودتون تا همیشه بهش شک خواهید داشت که مبادا دوباره بهتون خیانت کنه و باز هم عذاب و عذاب و عذاب

    شما که نمیخواید دوباره عذاب بکشید؟؟؟؟؟

    هیچوقت دیگه ای هم دنبال شریک زندگیتون تو خیابون نباشید

    به نظرتون دختری که از روی لباسش میشه طرح اندامش رو حدس میتونه خانمی کنه براتون؟؟؟

    آدم عاقل از یه سوراخ دوبار گزیده نمیشه...دختری که شما رو واقعا بخواد فقط برای شما اندامش رو ظاهر میکنه نه تو خیابون برا همه!!!

    هنوزم میشه عاشق شد .. هنوزم میشه اعتماد کرد...هنوزم میشه زندگی صادقانه و پاک داشت

    اما به یه شرط

    اونم اینکه شما اول از همه باید عاشق خودت باشی به خودت اعتماد داشته باشی و با خودت صادق باشی

    دوست عزیز تا زمانی که نتونی به خودت اطمینان بدی که فقط میخوای متعهد به یه نفر باشی هر دفعه و هردفعه با دیدن یکی دیگه دلت میلرزه

    اول خودت خوب باش مطمئن باش خداوند هم یه دختر خوب سر راهت قرار میده

    فقط من به عنوان یه دختر ازت خواهش میکنم هیچوقت کسی رو که دوسش داری مقایسه نکن اونم یه دختر رو...چون میشکنه!!

    نه مهتاب نه نسیم و نه اون دختری که تو خیابون دیدین هیچکدوم عشق اول یا آخر شما نبودن

    فقط یه هوس بودن یه توهم از عاشقی...که خیلی زود از هم پاشیدن

    عشق واقعی کسی که شما هرجور شده کنار خودت نگهش میداری

    نسیم رو رها کردی پس واقعی نبود...تعهدت به مهتاب رو تاخیر دادی پس واقعی نبود...اون دختر رو تو خیابون دیدی پس واقعی نبود

    هرکدوم از اینها رو اگر میخواستی قبل از اینکه از دستشون بدی یه کاری میکردی

    دیگه هیچوقت دنبال دوستی های قبل ازدواج نباش چون فکر میکنم به خوبی فهمیدی نتیجش چی میشه

    حالا که میگی فراموششون کردی و این خیلی خوبه ..چون اونها به زندگی تو تعلق نداشتن..هیچوقت تعلق نداشتن

    من بهت پیشنهاد میکنم یکی دو هفته بری مسافرت ... یه شهر زیبا ... اما تنها نه..با خانوادت برو

    سعی کن هرچیزی رو که میبینی بهش خوب دقت کنی...اگه آب دیدی، گل دیدی، مادرت رو دیدی، خنده های خواهر و برادرت رو دیدی، پدرت...

    هرچیزی که دیدی بهش دقت کن و خوب حسش کن...بذار تو وجودت یه حس بوجود بیاد که همیشگی باشه نه گذرا

    این حس که دنیا همیشه میگذره و اگه ما فقط متوجه یک چیز باشیم بقیش رو از دست دادیم

    همه چیز در کنار هم زیباست نه جدای از هم...

    اگه شما به خاطر مهتاب از همه چی نمیگذشتی شاید زودتر متوجه میشدی

    باهاش سفر رفتی، تفریح کردی ...اما خودت لذت نبردی ..فقط اون رو دیدی

    از حالا به بعد به خودت ارزش بده و یادت باشه لیاقتت اینه که از تک تک لحظاتت بهترین بهره رو ببری

    سعی کن تو کارت بهترین باشی ... برای خانوادت بهترین باشی

    وقتی از سرکار میای برای خودت یه شربت خنک آماده کن و به خودت احترام بذار و بدون که حقت اینکه وقتی میای خونه یه زن واقعی کنارت باشه

    نه کسی که با حرف یکی دیگه رهات کنه و بره..پس اگه کسی نیست خیلی بهتره تا اینکه کسی باشه که بذاره بره

    خوشبختی رو خودت واسه خودت ایجاد کن اگه منتظر باشی دیگری برات خوشبختی بیاره تا همیشه وابسته دیگران خواهی شد

    پس فعلا از زندگیت لذت ببر مطمئن باش به وقتش یه عشق واقعی وارد زندگیت میشه

    ببخشید طولانی شد....

    براتون آرزوی موفقیت میکنم
    ویرایش توسط رزمریم : 07-10-2015 در ساعت 08:30 PM

  44. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  45. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16374
    نوشته ها
    164
    تشکـر
    23
    تشکر شده 101 بار در 69 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ناکامی در عشق

    دوست عزیز نوشته های مفصل شما رو دیشب خوندم اما چون داشتم برای مراسم قدر میرفتم به سیستم دسترسی نداشتم که جواب بدم امروز میبینم که بعضی از نکاتی رو که میخواستم مطرح کنم دوستان مطرح کردن. به نظر میرسه که شما فاکتور زیبایی های ظاهری رو زیادی برای خودتون بولد کردین تا حدی که چشمتون رو به روی حقایق دیگه ی زندگی بسته. فردی که برای زندگی مشترک انتخاب می شه اگه معیار انتخابشو به یک فاکتور کاهش بدیم مسلما نتیجهی درستی نخواهیم گرفت. معیارهای بسیار مهم دیگه ای از قبیل طرز فکر، سطح خانواده ها، سطح فرهنگ و... وجود داره که برای زندگی مشترک قطعا توجه به اونها لازمه. برداشت من اینه که مناسبترین فرد برای شما همون مهتاب بود. میبینید که طبق گفته ی خودتون از نظر ظاهری به صورتی که ذکر کردین بود اما معیارهای دیگه ای داشته که شما به طور ناخودآگاه پی بردین که فرد مناسب شما برای زندگی مشترکه. دوست عزیز عشق یه موهبت استثنایی هست که صرفا در یک لحظه عبور از خیابان و با مشاهده ی ظاهر و بدون شناخت باطن رخ نمیده. من فکر می کنم شما عشق زندگیتون رو پیدا کردین ولی متاسفانه به علت سهل انگاری از دستش دادین. رو کردن مجدد این موهبت به شما نمیگم غیر ممکنه ولی خیلی سخته. بهتره دنبال عشق نرین، چونکه خودش باید رخ بده به نظر من با فعالیت های گوناگون توی زندگی سر خودتونو شلوغ کنید تا تنهایی رو زیاد احساس نکنید و از این تنگنا رها بشید. با دوستان اجتماعی رفت و آمد کنید و شاد باشید.

  46. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط سوگل1 نمایش پست ها
    آره نمیدونم چرا

    ولی چندین بار خوندم همش بوف کور صادق هدایت جلو چشام بود

    ن اینکه بگم داستان گفتین شما

    یاد شخصیت صادق هدایت افتاده بودم

    بازم من متوجه نشدم کجای زندگی من شبیه صادق هدایت بود. اون بنده خدا که تهش خودکشی کرد!

  47. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    مهتاب وارد زندگی شما شد با یه درک متقابل اما یه اشتباه بزرگ...اونم هم خونه شدنتون بود بدون اینکه عقد و تعهدی بینتون باشه

    اگه اینجا هم به موقع عقلتون رو به کار میگرفتید میدونستید دختری که انقد راحت همخونه یه مرد غریبه میشه میتونه به همون راحتی هم خونش رو خراب کنه



    من بهت پیشنهاد میکنم یکی دو هفته بری مسافرت ... یه شهر زیبا ... اما تنها نه..با خانوادت برو

    سعی کن هرچیزی رو که میبینی بهش خوب دقت کنی...اگه آب دیدی، گل دیدی، مادرت رو دیدی، خنده های خواهر و برادرت رو دیدی، پدرت...


    اگه شما به خاطر مهتاب از همه چی نمیگذشتی شاید زودتر متوجه میشدی
    چقدر حرفاتون زیباست. واقعا انگار قلبم لب باز کرده بود و میخوند نوشته های شما رو. درست میگید. از همون اول باید این موضوع در مورد مهتاب میفهمیدم که همه کاراش گول زننده هستن. من ساده فکر می کردم فقط با من اینطوریه فقط عاشق من شده فقط خودشو در اختیار من گذاشته فقط خونه من اومده اون همه دلبری هاش فقط واسه منه اما بعدش که دیدم حالا که تاریخ مصرفم تموم شده همه ی اون کارا رو داره واسه اون میکروب هم انجام میده ازش متنفر شدم. از خودمم متنفر شدم که اینقد ساده گول خوردم و فرق دختری که واقعا آفتاب و مهتاب ندیده و پاک و معصومه رو با یه دختری که هفت خطه و همه چی بلده اما ادای آفتاب مهتاب ندیده ها رو درمیاره که گولت بزنه بفهمم. چقد احمق بودم که برای یه عمر زندگی روش حساب کرده بودم اما اون همش دیدش نسبت به من موقتی بود. به چشم عابر بانک بهم نیگا میکرد. کاراشو راه بندازم. مشکلاتشو با برشی که داشتم حل کنم. با آشناهایی که دارم کار مناسب جور کنم براش و و و
    در مورد خانواده هم حق با شماست. تو این یه ساله هم اگه خانواده پشتم نبودن و تو همه حال حمایتم نمیکردن نمیدونم الان تو چه وضعی بودم. فعلا هم باز تو سن 30 سالگی در خونمو قفل کردم و اومدم دارم پیش پدر مادرم زندگی می کنم. چون اون خونه همش خاطرات تلخ مهتابو یادم میاره. در مورد خواهر هم حق با شماست. متاسفانه خواهر ندارم اما خلائشو همیشه تو زندگیم حس کردم.

  48. کاربران زیر از drcivil بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  49. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط yalda_arezou نمایش پست ها
    دوست عزیز نوشته های مفصل شما رو دیشب خوندم اما چون داشتم برای مراسم قدر میرفتم به سیستم دسترسی نداشتم که جواب بدم امروز میبینم که بعضی از نکاتی رو که میخواستم مطرح کنم دوستان مطرح کردن. به نظر میرسه که شما فاکتور زیبایی های ظاهری رو زیادی برای خودتون بولد کردین تا حدی که چشمتون رو به روی حقایق دیگه ی زندگی بسته. فردی که برای زندگی مشترک انتخاب می شه اگه معیار انتخابشو به یک فاکتور کاهش بدیم مسلما نتیجهی درستی نخواهیم گرفت. معیارهای بسیار مهم دیگه ای از قبیل طرز فکر، سطح خانواده ها، سطح فرهنگ و... وجود داره که برای زندگی مشترک قطعا توجه به اونها لازمه. برداشت من اینه که مناسبترین فرد برای شما همون مهتاب بود. میبینید که طبق گفته ی خودتون از نظر ظاهری به صورتی که ذکر کردین بود اما معیارهای دیگه ای داشته که شما به طور ناخودآگاه پی بردین که فرد مناسب شما برای زندگی مشترکه. دوست عزیز عشق یه موهبت استثنایی هست که صرفا در یک لحظه عبور از خیابان و با مشاهده ی ظاهر و بدون شناخت باطن رخ نمیده. من فکر می کنم شما عشق زندگیتون رو پیدا کردین ولی متاسفانه به علت سهل انگاری از دستش دادین. رو کردن مجدد این موهبت به شما نمیگم غیر ممکنه ولی خیلی سخته. بهتره دنبال عشق نرین، چونکه خودش باید رخ بده به نظر من با فعالیت های گوناگون توی زندگی سر خودتونو شلوغ کنید تا تنهایی رو زیاد احساس نکنید و از این تنگنا رها بشید. با دوستان اجتماعی رفت و آمد کنید و شاد باشید.
    اینطور نیست. سطح خانواده رو اگه بخوایم در نظر بگیریم که نسیم خیلی بیشتر از نظر سطح خانوادگی به هم میخوردیم. کاملا می تونم با اطمینان بگم که اگه نسیم به عنوان همسرم وارد خانواده و اقوام ما بشه کاملا مورد مناسب و همه چی تمومی هستش و خیلی ایده آله کاملا خانواده منو و روابط فامیلیمونو میفهمه و توش راحته اما مهتاب با اینکه من اونقدر شوق و ذوق داشتم که بیاد توی جمع فامیلمون اصلا با روابط خانوادگی ما راحت نبود و تو کل سه سال فقط یه بار حاضر شد اونم به دعوت سفت و سخت مادرم مهمونی خانوادگی مارو شرکت کنه و کلی هم معذب بود و با کسی حرف نزد و دیر اومد و زودم رفت و با خانواده خودشم منو با وجودیکه خیلی اصرار داشتم اصلا آشنا نکرد.

  50. کاربران زیر از drcivil بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  51. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط drcivil نمایش پست ها
    در مورد خانواده هم حق با شماست. تو این یه ساله هم اگه خانواده پشتم نبودن و تو همه حال حمایتم نمیکردن نمیدونم الان تو چه وضعی بودم. فعلا هم باز تو سن 30 سالگی در خونمو قفل کردم و اومدم دارم پیش پدر مادرم زندگی می کنم. چون اون خونه همش خاطرات تلخ مهتابو یادم میاره. در مورد خواهر هم حق با شماست. متاسفانه خواهر ندارم اما خلائشو همیشه تو زندگیم حس کردم.
    خواهش میکنم نظر لطف شماست..

    فک میکنم حالا شما به عنوان یه مرد سی ساله خیلی چیزاها رو که لازمه ی یه زندگی موفقه میدونید

    با تجربه های فراوانی که داشتید میتونید یه زندگی فوق العاده داشته باشید

    به خودتون فرصت بدید ، هیچ عجله ای نداشته باشید که حتما بخواید کسی رو سریعا وارد زندگیتون کنید

    از زندگی کنار پدر و مادرتون لذت ببرید...

    در مورد خواهر هم درسته که هیچکس نمیتونه جای خواهر باشه

    اما اینجا کسای زیادی هستن که نه حالا بعنوان خواهر یا برادر،

    حداقل به عنوان یک دوست میتونن به حرفاتون گوش بدن و پیششون درد و دل کنین

    قدر خودتون، زندگیتون، جوونیتون، محبت و عشقتون رو بدونید و نصیب هرکسی نکنیدش

    زمان همه چیز رو حل میکنه..پس به خودتون زمان بدید هرچقدر که لازمه...

    غرق خاطرات گذشته نشید هرچی بوده تموم شده و شما دووم اوردید و این یعنی زندگی هنوز جریان داره برای شما

    پس سکان زندگیتون رو خودتون به دست بگیرید نذارید طوفان حوادث شما رو به راحتی با خودش ببره

    چه زن باشیم چه مرد باید تکیه گاهمون بعد از خدا به خودمون باشه...اگه به دیگران تکیه کردیم تا ابد باید پشتمون بلرزه

    اگه لازمه و امکانش هست اون خونتون رو عوض کنید..برای خودتون خرید کنید و از زندگیتون لذت ببرید

    وقتی که حالتون خیلی خوب شد به دنبال یه همسر مناسب باشید و از همون اول برید با خانوادش حرف بزنید

    خیلی دیر نشه هااااااا که بچتون بهتون بگه پدربزرگ

    موفق باشید دوست عزیز.

  52. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    خیلی دیر نشه هااااااا که بچتون بهتون بگه پدربزرگ
    پیر شدم رفت

  53. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط drcivil نمایش پست ها
    پیر شدم رفت
    نه بابا تازه اول راهین

    هنو مونده تا بچتون پیرتون رو دربیاره

  54. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    نه بابا تازه اول راهین

    هنو مونده تا بچتون پیرتون رو دربیاره
    هه! بچه
    این تصویر اینقدر دور به نظر میرسه که حس می کنم تا ابد باهاش نا آشنام، انگار نه انگار کمتر از دو سال پیش خیلی جدی داشتم به داشتنش با ... فکر می کردم

  55. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط drcivil نمایش پست ها
    هه! بچه
    این تصویر اینقدر دور به نظر میرسه که حس می کنم تا ابد باهاش نا آشنام، انگار نه انگار کمتر از دو سال پیش خیلی جدی داشتم به داشتنش با ... فکر می کردم
    ناراحت نباشین اتفاقا انقد زود وارد زندگیتون میشه و همه دنیاتون میگیره که بهش حسودی هم میکنین

    فقط کافیه این دفعه درست انتخاب کنین...

    گذشته گذشته دیگه بهش فکر نکنین

  56. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  57. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,742 بار در 6,990 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ناکامی در عشق

    دلم خیلی خیلی گرفت باید بگم که اشک ریختم

    خیانت کردی بهت خیانت شد

    نمیتونم بگم مقصر نیستی چون صددرصد هستی
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  58. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ناکامی در عشق

    سلام
    کل تایپیکتونو خوندم
    نظر کاربرارم همشوو خودندم
    یه چیزی که تو ذهن منه اینه که شما بیش از اندازه همه تصمیماتون احساسیه
    خودتون این فکرو نمیکنید؟؟؟
    اولش که رابطه ای که توش مشکلی نداشتینو رها کردین شاید اگه میخاستین میشد مشکلاییو که داشتینو یه جوری حلش کنید مثلا تا یه تایمی رابطتونو علنی کنید بین خانواده ها بعد برین دنبال پول جور کردن یا هر چی ولی ترک کردن کسی که هنوز دوستش دارین و دوستتون داره و باهاش حالتون خوب بود کار منطقی نبود....
    بعدش اونهمه نزدیک شدن به دختری که حتی خونوادشو نمیشناسین اونم به چشم زنتون بازم منطقی نیست
    به قول اقا فرخ یه رابطه دوستیو زیادی جدی گرفتین
    بعدش دوباره برگشتن به رابطتون با نسیم وقتی متعلق به کس دیگه ای هستین یه اشتباه دیگه بود
    من حس میکنم نسیم حس تصاحب کردنو توی شما زنده میکرده چون از همه نظر خوب بوده فکر میکردین اگه از دست بدینش ضرر کردین به خاطر همین نمیتونستین وقتی با مهتاب حالتون خوبه و ارومین بازم به نسیم فکر نکنید
    به نظرم شاید این اتفاقا باعث بشه ازین به بعد جای منطقو توی تصمیم گیریاتون بیشتر باز بذارید یعنی باید تجربه شه براتون که ازین به بعد گاهی به خاطر شرایط به حستون نه بگین به خواسته هاتون نه بگین یکم نسبت به خودتون سختگیر تر باشید یکمم کمتر نسبت به همه چیز خوش بین باشید....
    اگه تصمیم گیریاتون از رو منطق باشه میدونید که باید پای همه ی عواقب تصمیماتون خودتون بمونید یعنی قبل ازینکه تصمیم بگیرید نسیمو ول کنید میدونید که اگه نسیم مال کس دیگه ای بشه حق ندارید واسه اینکه از دست دادینش حس ناکامی کنید
    قبل از اینکه با مهتاب همخونه بشید میدونید که مهتاب زیادی توی روابطش ازاده همونطوری که با شما راحت وارد رابطه شده با هر کس دیگه ایم میتونه همین رفتارو بکنه پس باید میدونستین که وابسته شدن به یه ادم با این خصوصیات یکم باید محتاطانه تر باشه منظورم اینه که باید بیشتر نگران از دست دادنش میبودین باید بیشتر مراقب بودین که از دستش ندین .....
    تا اونجایی که من فهمیدم مهتابادمیه که ازاده و هر وقت بخاد با هر کس بخاد وارد رابطه میشه همونجوری که با شما وارد رابطه شد پس این که مراقبش نبودین و مراقب این نبودین که از طرف شما کمبود حس نکنه اشتباه شماست از طرفی با خانوادتون رفت و امد نمیکنه و اجازه نمیده شما با خانوادش اشنا شین و این یه امتیاز منفی برای اون اینده ایه که واسه رابطتون پیش بینی کردین به نظر من اگه ادم منطقی بودین همون موقع به این قضیه رسیدگی میکردین تازه این برای مهتابم یه جور امتیاز بود برای اینکه مطمئن بشه رابطتون حتما جدیه یه جور قوت قلب بود براش اینطوری احتمال اینکه خیانت کنه کم میشد یا حتی وقتایی که کمتر بهش توجه میکردین ینی همون موقعی که کارتون زیاد بود مهتاب دیگه از اینکه دوستش نداشته باشین نمیترسید چون اطمینان داشت که شما مال همین........
    هر دختری با هر طرز فکری همیشه ترس از دست دادن مردشو داره حتی اگه شوهرش باشه چه برسه به شما که دوستش بودین بیشتر زنا وقتی تو رابطه حس امنیت ندارن خیانت میکنن به نظر من مهتابم چون کم توجهی شمارو دیده ازون طرفم رابطون علنی نبوده حس امنیت نداشته واسه همین خیانت کرده بپس شما نباید ازش متنفر باشین باید متوجه اشتباهای خودتونم باشین چون مهتاب به عنوان یه زن کار عجیبی نکرده نمیگم کارش درست بوده ولی قابل پیش بینی بود...
    شما دارین نتیجه کارای خودتونو میبینید مهتاب از همون وقتی که از شما بی توجهی دیده خطر اینو داشته که خیانت کنه اما شما به جای اینکه بهش امنیت بدین بدتر ازش دور شدین دعوا کردین از کجا معلوم که مهتاب از همون موقع به خیانت کردن شما شک نکرده باشه؟؟از کجا معلوم پیش خودش فکر نکرده باشه که شما دارین خیانت میکنید پس اونم باید به فکر خودش و ایندش باشه؟؟؟؟به نظر من مهتاب دختری نبوده که بخاد خیانت کنه مهتاب فقط دنبال امنیت و یه رابطه درست بوده و شایدم دنیال محبت بوده.......
    محبتی که شما اولش وقت نداشتین بهش بدین بعدم به خاطر نسیم دیگه نمیخاستین بهش محبت کنید
    اینا همه مال گذشتست ادم وقتی تو جریان زندگیشه شاید خیلی کارا از روی بی تجربگیش انجام بده که حتی تا چند وقت بعدشم نفهمه اشتباه کرده ولی بعدش اگه به نتیجه کاراش نگاه کنه متوجه خوب و بد رفتارشم میشه و این یعنی تجربه یعنی دیگه اشتباهشو تکرار نمیکنه یعنی شما تو رابطه بعدیتون دیگه دمدمی مزاج نیستین دیگه نسبت به خلاهای یه زن بی توجه نیستین دیگه حاضرین به سهم خودتون قانع باشین اونم به قیمت ارامش و خوشبختیتون....
    به نظر من فعلا وارد رابطه نشید تا وقتی که مطمئن شدید دیگه اونقدر احساسی نیستین
    بعدشم هر کسو خاستین انتخاب کنید بیشتر منطقی باشید و بسنجینش در ضمن با نسیم و مهتابم مقایسش نکنید
    فعلا بذارین زندگیتون یکم
    رو روال بیفته با دوستا و خانوادتون رفت و امدتونو زیاد کنید و یکم دور وبرتونو شلوغ کنید تا ازین تنهایی در بیاین بعدش کم کم همه چیز خود به خود مثل قبلش میشه
    نگران نباشید


    ویرایش توسط ملکه شیشه ای : 07-11-2015 در ساعت 05:01 AM

  59. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    دلم خیلی خیلی گرفت باید بگم که اشک ریختم

    خیانت کردی بهت خیانت شد

    نمیتونم بگم مقصر نیستی چون صددرصد هستی
    قصد ناراحت کردنتونو نداشتم در هر صورت عذخواهی می کنم

  60. کاربران زیر از drcivil بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  61. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    سلام
    کل تایپیکتونو خوندم...


    شاید حق با شما باشه که من زیادی احساسی ام و نمیتونم مثل پسرای دیگه فقط فکر استفاده خودم باشم. بعد رفتن مهتاب خیلی از دوستام نصیحتم کردن که دیگه بهش فکر نکن یه این فکر کن که یه مدت ازش استفادتو کردی و حالا انداختیش دور ... و از این حرفا اما برای من اینطوری نبود من واقعا قصد یه عمر زندگی کردن باهاشو داشتم. درست آخرای وقتی که یه پروژه دستم بود که با تحویل دادنش اون پولی که می خواستم برای ازدواجم دستم می اومد اون میکروب مخشو زد و از چنگم درش آورد. حالا کلی پول دارم اما اون دلخوشی و اون امید و اون انگیزه که بخاطرش همه کار کردم تا بهش برسمو ندارم. درسته قبول دارم اون اواخر یه مدت خیلی سرد بود یا حتی دعوایی بود رابطمون اما همیشه ته دلم خیالم راحت بود که اینا موقته و وقتی ازدواج کنیم همه چی حل میشه نمیدونستم که واسه اون داره همه چی تموم میشه. اصلا تو مخیلمم نمی گنجید که مهتاب بتونه با کسی غیر از من باشه. این که میگید باید از اول حدس می زدی بره اصلا امکانش نبود. مهتاب اونجوری که شما در موردش فکر می کنید نوبد و نیست اصلا توی روابطش آزاد نیست. اصلا اجتماعی نیست. اتفاقا کاملا کم حرف و گوشه گیره. همیشه تو جمع دوستام که میبردمش خیلی با وقار و سنگین بود. مهتاب کلی مقید و مذهبیه. نماز میخونه روزه میگیره. با غریبه ها کلا ساکته. همه بلبل زبونی ها و شیطونی هاش واسه من بود(البته الان دیگه واسه اون میکروبه) برای همین بود که میگم هرگز هرگز فکر نمی کردم یه روزی بره اونقد خودشو وابسته به من نشون میداد و بدون من آب از گلوش پایین نمیرفت که باور کرده بودم همه زندگیشم. همین حالاشم مطمئنم اگه اون میکروب اونجوری سر راهش قرار نمیگرفت و اونقدر بهش توجه نمی کرد و با حرفای قشنگ و خرج رکدنای بی حساب و کتابش مخشو نمی زد مهتاب عمرا عمرا عمرا امکان نداشت بره. کسی که حتی اگه دعواش می کردم بازم شب میومد تو بغلم و میگفت باهام قهری باش اما تا بغلم نکنی خوابم نمیبره چطوری ممکن بود بری و سال تا سال حتی نخواد منو ببینه؟ مگه چیزی غیر اینه که آه نسیم صاف اومد نشست تو زندگیم؟ من آدم خرافاتی ای نیستم حتی وقتی نفرینم می کرد عین خیالمم نبود و مطمئن بودم که زندگی مشترکم امن و راحت دور از همه طوفاناست اما این پیدا شدن اون مردک توی زندگی مهتاب کاملا عین یه معجزه بود. اصلا باور کردنی نبود.

  62. کاربران زیر از drcivil بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  63. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15431
    نوشته ها
    1,975
    تشکـر
    1,705
    تشکر شده 2,460 بار در 1,195 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ناکامی در عشق

    دنیا دار مکافاته

    از یه دست میدی و از ی دست میگیری

    مهم نیست گذشته تون چی بوده و چجوری گذشته

    مهم زمان حال و آیندتون هست

    گذشته رو بذارین توو گذشته بمونه

    با خودتون یدک نکشین

    اینجوری آینده تون رو تباه میکنین

    گذشته گذشت

    یکسال زمان کافی بود ک همه چی رو فراموش کنین

    همین ک اومدین اینجا یعنی اینکه دنبال یه زندگی جدید هستین

    پس گذشته رو رها کنین

    و سعی کنین از امروز زندگی درستی داشته باشین

    سعی کنین اصل خودتون باشین

    ن اون چیزی ک ی مدت مهمونتون بود و حالا نیست
    امضای ایشان
    من ریشه های تو را دریافته ام

    با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام

    و دستهایت با دستان من آشناست

    در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان

    و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را

    زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند


  64. بالا | پست 41

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : ناکامی در عشق

    حالا واسه شما و همینطور واسه تمام مردا درس عبرتی شد که زندگی رو فدای کار نکنن ، بدنید زن نیاز داره به توجه همسرش ، به صحبت کردنو حرف زدن با همسرش ، به نوازش کردنای همسرش ، وقتی شما کم کم به خاطر خستگیت توجهت کم شد بهش ، اونم که تعهدی بهت نداشت ، خودشو پابسته مردی نکرد که واسش وقت نمیزاره ، شما اشکال کارت این بود که عقدش نکرده بودی ، لازم نبود مراسم مجلل بگیری واسه عقد ، یه عقد محضری هم کافی بود تا دوتاتون به هم متعهد میشدید ، شاید با عقد کردن مهتاب به همین راحتی نمیرفت. یا حداقل یکی دیگه جرأت نمیکرد بیادو مخه یه زن متاهلو بزنه .
    ویرایش توسط love : 07-11-2015 در ساعت 03:30 PM

  65. بالا | پست 42

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها

    اولش که رابطه ای که توش مشکلی نداشتینو رها کردین شاید اگه میخاستین میشد مشکلاییو که داشتینو یه جوری حلش کنید مثلا تا یه تایمی رابطتونو علنی کنید بین خانواده ها بعد برین دنبال پول جور کردن یا هر چی ولی ترک کردن کسی که هنوز دوستش دارین و دوستتون داره و باهاش حالتون خوب بود کار منطقی نبود....

    اینطوری ام نبود که مشکلی نداشته باشیم و من رها کنم. نسیم برای ازدواج کاملا توقعات بالایی داشت و توی رابطه هم مدام دم از ازدواج میزد و بدون ازدواج هرگز حاضر نبود با من باشه(یعنی مثلا مث مهتاب باهام باشه تا وضع مالیمو اوکی کنم) درسته که به خواسته هام عمل می کرد و چیزی ازم دریغ نمی کرد اما اینطوری نبود که خودش راضی باشه و احساس گناه نکنه. مدام یادآوری می کرد که زودتر ازدواج کنیم و همه چی رو هم کاملا پرفکت می خواست که البته حق هم داشت و توقعات متناسب به شان اجتماعی خانوادش بود و منم موافق بود منتهای توانشو اون موقع نداشتم واسه همین ترجیح دادم تا اوضاع ارتباطمون وخیم تر نشده قطعش کنم چون راه به جایی نمی بردیم.

  66. کاربران زیر از drcivil بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  67. بالا | پست 43

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها

    هر دختری با هر طرز فکری همیشه ترس از دست دادن مردشو داره حتی اگه شوهرش باشه چه برسه به شما که دوستش بودین بیشتر زنا وقتی تو رابطه حس امنیت ندارن خیانت میکنن به نظر من مهتابم چون کم توجهی شمارو دیده ازون طرفم رابطون علنی نبوده حس امنیت نداشته واسه همین خیانت کرده بپس شما نباید ازش متنفر باشین باید متوجه اشتباهای خودتونم باشین چون مهتاب به عنوان یه زن کار عجیبی نکرده نمیگم کارش درست بوده ولی قابل پیش بینی بود...


    همینه که میگم داشتن خواهر واقعا لازمه برای هر پسری. اگه داشتم و این مسائلو زودتر می فهمیدم ...

  68. کاربران زیر از drcivil بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  69. بالا | پست 44

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ناکامی در عشق

    گاهی وقتا فکر می کنم بیخیال همه گذشته بشم و برم کورکورانه با یکی ازدواج کنم تا از این تنهایی و تلخی دربیام. مادرمم بنده خدا حتی مواردی پیدا کرده که ازشون کلی هم تعریف می کنه اما هرکاری کردم نتونستم حتی خودمو راضی کنم که برم ببینمشون. اصلا نمی تونم به خودمم بقبولونم کورکورانه ازدواج کنم . اگه راهی وجود داشت که قبل از این صحبتا درون یه دخترو بشناسم. طرز فکرش اخلاقشو بشناسم میشد اما اینجوری اصلا
    ویرایش توسط drcivil : 07-11-2015 در ساعت 04:37 PM

  70. بالا | پست 45

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16510
    نوشته ها
    225
    تشکـر
    76
    تشکر شده 143 بار در 94 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ناکامی در عشق

    از داستان زندگیتون میشه کتاب نوشت. من که هیچجوری قضیه هم خونه بودن تو کتم نمیره. ولی دوست عزیز خدا رو شکر کن قبل اینکه با مهتاب ازدواج کنی شناختیش. البته خودت هم خیانت کردی. شاید مهتاب فهمیده داری بهش خیانت میکنی که رفته سراغ یکی دیگه

    Sent from my GT-I9300 using Tapatalk

  71. بالا | پست 46

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,742 بار در 6,990 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ناکامی در عشق

    من برام سوال پیش امده چجوری هم خونه بودید ؟؟؟
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  72. بالا | پست 47

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    من برام سوال پیش امده چجوری هم خونه بودید ؟؟؟
    کجاش براتون سواله؟
    خب وقتی دو نفر توی یک خونه زندگی می کنن میشه همخونه دیگه

  73. بالا | پست 48

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16510
    نوشته ها
    225
    تشکـر
    76
    تشکر شده 143 بار در 94 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ناکامی در عشق

    روابط دوتا همخونه در چه حده؟

    Sent from my GT-I9300 using Tapatalk

  74. بالا | پست 49

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ناکامی در عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط helenbahar نمایش پست ها
    روابط دوتا همخونه در چه حده؟

    Sent from my GT-I9300 using Tapatalk
    کاملا بستگی به طرفین داره

  75. بالا | پست 50

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16510
    نوشته ها
    225
    تشکـر
    76
    تشکر شده 143 بار در 94 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ناکامی در عشق

    آخه مگه میشه دو نفر تو یک خونه باشن و رابطه ای نداشته باشن؟

    Sent from my GT-I9300 using Tapatalk

صفحه 1 از 2 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد